فروغ فرخ زاد| Forog Farrokhzad

کانون هواداران شادروان: فروغ فرخزاد

فروغ فرخ زاد| Forog Farrokhzad

کانون هواداران شادروان: فروغ فرخزاد

راز من " گردآورده از اسیر "

راز من
" گردآورده از اسیر "


هیچ جز حسرت نباشد کار من

بخت بد، بیگانه ای شد یار من

بی گنه زنجیر بر پایم زدند

وای از این زندان محنت بار من

Photo: ‎دستهایم را در باغچه  میکارم/ سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم / و پرستو ها در گودی انگشتان جوهریم/ تخم خواهند گذاشت...‎
Unlike ·  · 

راز من
" گردآورده از اسیر "


هیچ جز حسرت نباشد کار من

بخت بد، بیگانه ای شد یار من

بی گنه زنجیر بر پایم زدند

وای از این زندان محنت بار من


وای از این چشمی که می کاود نهان

روز و شب در چشم من راز مرا

گوش بر در می نهد تا بشنود

شاید آن گمگشته آواز مرا


گاه می پرسد که اندوهت ز چیست

فکرت آخر از چه رو آشفته است

بی سبب پنهان مکن این راز را

درد گنگی در نگاهت خفته است



گاه می نالد به نزد دیگران

«که او آن دختر دیروز نیست»

«آه، آن خندان لب شاداب من،

«این زن افسرده مرموز نیست»

گاه می کوشد که با جادوی عشق
ره به قلبم برده افسونم کند
گاه می خواهد که با فریاد خشم
زین حصار راز بیرونم کند

گاه می گوید که : کو، آخر چه شد
آن نگاه مست و افسونکار تو؟
دیگر آن لبخند شادی بخش و گرم
نیست پیدا بر لب تبدار تو

من پریشان، دیده می دوزم بر او
بی صدا نالم که : اینست آنچه هست
خود نمی دانم که اندوهم زچیست
زیر لب گویم : چه خوش رفتم زدست

همزبانی نیست تا برگویمش
راز این اندوه وحشتبار خویش
بی گمان هرگز کسی چون من نکرد
خویشتن را مایۀ آزار خویش

از منست این غم که بر جان منست
دیگر این خود کرده را تدبیر نیست
پای در زنجیر می نالم که هیچ
الفتم با حلقۀ زنجیر نیست

آه، اینست آنچه می جستی به شوق
راز من، راز زنی دیوانه خو
راز موجودی که در فکرش نبود
ذره ای سودای نام و آبرو

راز موجودی که دیگر هیچ نیست
جز وجودی نفرت آور بهر تو
آه، اینست آنچه رنجم می دهد
ورنه، کی ترسم ز خشم و قهر تو
Photo: ‎راز من
Unlike ·  · 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد