"در انتظار دره ها رازیست"/ این را به روی قله های کوه/ بر سنگهای سهمگین کندند/ آنها که در خط سقوط خویش/ یک شب سکوت کوهساران را / از التماسی تلخ آکندند/ " در اضطراب دستهای پر، آرامش دستان خالی نیست/ خاموشی ویرانه ها زیباست" / این را زنی در آبها میخواند/ در آبهای سبز تابستان/ گوئی که در ویرانه ها میزیست/ ما یکدگر را با نفسها مان/ آلوده میسازیم/ آلودهٔ تقوای خوشبختی/ ما از صدای باد میترسم/ ما از نفوذ سایه های شک/ در باغهای بوسه ها مان رنگ میبازم / ما در تمام میهمانی های قصر نور/ از وحشت آوار میلرزیم