نامه های فروغ به پرویز شاپور ( قبل از ازدواج )
نامه ی شماره یازده(چهار شنبه 26 تیر)
پرویز جان ... همین الآن پستچی کاغذ تو را آورد خوشبختی پشت سر خوشبختی
... من آن وقت ها همیشه از کمی کاغذ شکایت می کردم ولی حالا نزدیک است از
زیادی کلافه شوم . من از صبح اینجا می نشینم و به نامه های تو جواب می دهم .
هنوز این یکی را به پست نینداخته یکی دیگرمی رسد باز قلم و کاغذ را بر می
دارم و شروع می کنم یک مرتبه پستچی در می زند و یک کاغذ دیگر ... به خدا آن
قدر خوشحالم که دوری تو را حس نمی کنم .
پرویز عزیزم تو در نامه هایت سعی کرده ای اینه را برای من روشن کنی ولی من در بعضی موارد با تو مخالفم .
اول در طرز برگزاری عروسی . پرویز تو می دانی که علت حقیقی و اصلی علاقه ی
من به رفتن اهواز چه بود ؟ چون من هیچ چیز ندارم هیچ چیز و با این ترتیب
خجالت می کشیدم به خانه ی شما بیایم و سربار شما باشم و به همین جهت فکر می
کردم اگر به جایی برویم که آِنایی نداشته باشیم و به علاوه خودمان تنها
باشیم و بهخ وسایل زندگی کسی احتیاج نداشته باشیم بهتر است
البته من
قبلا توضیحاتی درباره ی همین مسافرت دادم ولی همه ی آنها جزییات را تشکیل
می دهد و علت اصلی را من در بالا برای تو شرح می دهم پرویز وقتی من فکر می
کنم که حتی رختخوابی که شب باید میانش استراحت کنم مال من نیست و من حتی در
تهیه ی آن هم زحمتی نکشیده ام از خجالت می میرم . تو از وضع من اطلاع داری
تو می دانی که پدر و مادر من اصلا به فکر من نیستند و تا به حال کوچکترین
چیزی به نام من نخریده اند و من مطمئنم که اگر صد سال دیگر هم اینجا بمانم
آنها هرگز از این حاتم بخشی ها نخواهند کرد
برای من بسیار سخت است که
بدون هیچ چیز فقط خودم به منزل شما بیایم از سفره ی شما غذا بخورم در
رختخواب شما بخوابم و وسایل ناراحتی شما را فراهم سازم البته مقصودم از ذکر
کلمه ی (شما ) تو نیستی من مادر تو پدرو تو برادران و خواهر تو را می
گویم اگر تو تنها بودی و در یک اتاق بدون داشتن هیچ چیز زندگی می کردی به
خدا و به مرگ تو که عزیزترین کسان من هستی همان شب که به من اصرار می کردی
بمانم و دیگر به خانه نروم می ماندم بعد از این هم هرگز به آنجا نمی آیم من
حتی یک شب هم حاضر نیستم سربار آنها باشم و به همین دلیل با آمدن مادر تو و
دیگران برای بردن خودم مخالفم من هیچ چیز ندارم و خجالت می کشم پرویز به
خدا اگر مرابکشی نمی ایم من تحمل زخم زبان و طعنه ی دیگران را ندارم من
مادر تو را نمی گویم زیرا او شریف ترین موجودی است که من تا به حال دیده ام
ولی مسلما در خانه ی شما اشخاص دیگری هم زندگی می کنند و من نمی خواهم در
نظر آنها خوار و خفیف جلوه کنم نقشه ی من این است تو بلیت قطار می گیری و
صبح به خانه ی ما می آیی البته تو پیش از وقت در این باره با پدر و مادر من
صحبت می کنی ولی اگر مخالفت کردند برای من ارزشی ندارد من خودم جواب همه ی
آنها را می دهم بعد من و تو با هم به ایستگاه راه آهن می رویم و از تهران
خارج می شویم همین این برنامه ی عروسی ماست و در غیر این صورت من هرگز به
نزد تو نخواهم آمد .
دیگر راجع به قرض کردن وسایل زندگی . باز هم با
این موضوع مخالفم زیرا ما به هیچ وجه به اسباب زندگی دیگران احتیاجی نداریم
حتی اگر خودشان حاضر شوند به ما بدهند .
پرویز تو حتما می خواهی فرش
از مادرت بگیری ولی ما فرش نمی خواهیم من حالا وضع اتاق و وسایل مورد
احتیاج مان را برای تو شرح می دهم . اول این که ما یک اتاق بیشتر نمی
خواهیم و این اتاق را طوری ترتیب می دهیم که در همه حال بشود از آن استفاده
کرد ما در اهواز آشنایی نداریم و اگر داشته باشیم مسلما اتاقمان برای
پذیرایی او مناسب خواهد بود .
می دانی چرا با قرض کردن قالی مخالفم ؟
چون آنها هر قدر هم قالی زیادی داشته باشند آن قدر نخواهد بود که یک اتاق
ما را به طور کامل بپوشاند و به علاوه اتاقی که با مثلا 5 تا قالیچه
رنگارنگ و ناجور فرش شده باشد زیبایی خود را از دست می دهد و از طرف دیگر
ما همیشه باید در این اضطراب باشیم که ( آه قالی خراب نشود ) حتما تو در
این مدت سه ماه که آنجا هستی به قدر قیمت یک مشمع خوب پول جمع خواهی کرد من
عقیده ام این است که کف اتاق را مشمع کنیم زیرا هم به زیبایی اتاق می
افزاید و هم تمیز کردنش آسان است و هم ارزان تو هم این عقیده را بپذیر .
پرده های اتاق ما چون موقتی است از پارچه های خوش رنگ و ارزان قیمت تهیه می
شود که حتما قدرت خریدش را خواهیم داشت . برای خوابیدن احتیاج به یک تخت
چوبی داریم . ما در روز از آن تخت چوبی به جای کاناپه استفاده می کنیم . به
این ترتیب که دشکها را زیر می اندازیم و با پارچه ی ساده و خوش رنگی روکش
مناسبی برایش درست می کنیم من این روکش را به شکل قشنگی می دوزم و بعد روی
این تخت یا کاناپه را به وسلیه ی کوسن ها و بالش های ظریف و زیبا تزیین می
کنیم و کاناپه را در گوشه ی اتاق نزدیک پنجره قرار می دهیم ( این اتاق خواب
) یک دست صندلی داریم . احتیاج به یک میز هم داریم . ما می توانیم میز
کهنه ای از دکان های سمساری بخریم و بعد رنگش کنیم روی آن را با رومیزی
قشنگ که با کارهای دستی رونق گرفته باشد و یک گلدان گل بپوشانیم . صندلی ها
را هم به طور پرکنده در اتاق می چینیم واین خود به زیبایی اتاق می افزاید
بعد چهار پایه های کوچکی می خواهیم که می توانیم با کمترین قیمتی به نجار
سفارش بدهیم مثلا 4 عدد این چهار پایه ها چوبی است حتی رنگ هم نمی خواهد من
در مدرسه چیهایی یاد گرفته ام که حالا به دردم می خورد . من برای این چهار
پایه ها بالشتک هایی که دورش چین های درازی داده شده درست می کنم این
بالشتک ها را با نوار و پونز به چهار پایه ها وصل می کنیم و چین ها تا روی
زمین کشیده می شود و به کلی چهار پایه ی چوبی زیر آن پنهان می شود پرویز
نمی دانی اینها چه قدر قشنگ و کم خرج است از این چهار پایه ها برای جلوی
میز آرایش کنار در ورود و کنار تختخواب و کنار بخاری می شود استفاده کرد
بعد ما وسایل آرایش و به اصطلاح میز آرایش می خواهیم اینجا دیگر تو باید
هنرنمایی کنی و میز کوچولوی خودت را رنگ بزنی روی میز را با پارچه ای از
جنس همان پارچه ای که روی چهار پایه هکشیده ایم می پوشانیم و با یکی از آن
چهار پایه هایی که جلویش به فاصله ی نسبتا دوری می گذاریم قسمت اصلی میز
آرایش درست می شود تو وسایل خوب و لوکس به من داده ای که برای روی این میز
کاملا مناسب است اینه ی دور طلایی را هم بالای میز به دیوار می کوبیم و از
یک دسته گل یا گلدان قشنگ برای تزیین میز آرایش استفاده میکنیم
قاب عکس
که داریم و در طرز کوبیدنش سلیقه من و تو باید رعایت شود من پول جمع می
کنم و یک تابلو نقاشی با دو سه عدد مجسمه می خرم و تو خودت می دانی که با
به کار برذن اینها صد مرتبه اتاقمان زیباتر و نشاط انگیزتر خواهد شد ما
باید همیشه گل داشته باشیم و تهیه گل دیگر جزو وظایف توست
پس وسایلی که ما باید بخریم و البته بعدا تکمیل می شود به قرار زیر است
1- یک مشمع 2- یک میز 3- پرده و پارچه برای تختخواب و چهارپایه ها 4-
چهارپایه ی چوبی تخت چوبی (البته بدون رنگ خیلی ارزان ) 5- وسایل آشپزخانه
( بشقاب و قاشق چنگال قابلمه بادیه یک قوری برقی به جای سماور اجاق یا
منقل اگر لازم باشد وسایل چای خوری ) اتو و چیزهای دیگری که من به فکرم نمی
رسد ولی حتما لازم است
از این وسایل بشقاب و وسایل چای خوری را می شود به وسیله ی دادن لباس های کهنه به کاسه بشقابی
----!!!