نامه های فروغ به پرویز شاپور ( در زندگی مشترک )
نامه ی شماره چهار(پنجشنبه 20 تیر)
پرویز عزیزم امیدوارم حالت خوب باشد نزدیک یک هفته است که من آمده ام و
هنوز نامه ی تو نرسیده است . نمی دانم چرا برایم نامه ننوشته ای در هرصورت
خواهشم از تو این است که زودتر نامه بنویسی چون من در اینجا به شدت احساس
تنهایی می کنم و تنها نامه های توست که می تواند مرا تسکین دهد از حال من و
کامی بخواهی بد نیستیم کامی که از صبح تا شب با شیطنت و مسخرگی همه را
مشغول می کند و من هم توی اتاق بالا یا برای خودم
کتاب می خوانم یا چیز می نویسم و یا این که سری به مامان می زنم از روز
اول برج قرار شده خودم غذای خودم را بپزم و بعد از آن با این ترتیب گمان می
کنم که من هم مشغولیتی پیدا کنم پرویز جانم نمی دانم تو آنجا چه می کنی و
ما مثل این است که من و تو وقتی از هم دور می شویم هیچ کدام تکلیف خودمان
را نمی دانیم و در عوض در کنار هم هستیم وضع روشن تری داریم. راجع به کتابم
باید بگویم که الان نسخه ی کامل با پشت جلد و عکس و مقدمه جلوی من است
یعنی از طرف بنگاه فرستاده اند کار کتاب تمام شده وتوی همین هفته به طور
مسلم منتشر می شود مقدمه ای که شفا برایم نوشته بسیار جالب و خواندنی شده و
بنگاه امیر کبیر از حالا خودش را برای چاپ دوم کتاب آماده کرده و معتقد
است که کتابم خوب به فروش خواهد رفت من خیلی خوشحال هستم آنقدر که نمی
توانم برای تو ننویسم شاید خوشبختی من تنها در همین باشد وقتی می بینم که
می توانم منشأ اثری باشم و وجود عاطل و باطلی ندارم وقتی حس می کنم که در
زندگی به چیزی دلبستگی و علاقه ی شدید دارم آن وقت از زندگی کردن راضی می
شوم پرویز نمی توانم میزان خوشحالیم را برای تو بنویسم این یکی از آرزوهای
بزرگ من بود و مسلما بعد از این سعی خواهم کرد که آثار زیباتری به وجود
بیاورم از وقتی که از پیش تو آمده ام دو قطعه شعر ساخته ام که وقتی آمدی
برایت می خوانم یک قطعه را فرستادم برای مجله ی سپید و سیاه ( با پست ) که
در شماره مخصوصش بگذارد یکی را هم هنوز فکری برایش نکرده ام پرویزم حال
خانم و پدرت و خسرو و دخی خوب است و با من در نهایت مهربانی رفتار می کنند
آرزویم این است که تو زودتر بیایی چون تو را دوست دارم و زندگی دور از تو
برایم ثمری ندارد هر چندخودم را با کتاب و قلم سرگرم می کنم ولی جای تو را
هیچ یک از اینها پر نمی کند فردا صبح می روم پیش مامان و می خواهم با کلور
بنشینم و خیاطی کنم من پیراهنی را که خریده ام هنوز ندوخته ام پرویز زودتر
بیا وفراموش نکن که همچنان دوستت دارم و به من اطمینان داشته باش و مطمئن
باش که این بار بر خلاف میل تو رفتار نخواهم کرد . منتظر نامه ی تو، تو را
می بوسم فروغ