نامه های فروغ به پرویز شاپور ( در زندگی مشترک )
نامه ی شماره هشت
چه قدر خودخواه و بی فکر می شوند ، ولی تو این طور نیستی ، تو حتی در آن
حال هم پیوسته به فکر من بوده و سعی کرده ای تا آنجا که می توانی به من لذت
دهی . من از تو شرمنده هستم . تو چرا این قدر خوب و مهربان و جوانمرد هستی
. به خدا من شرمنده ی اخلاق تو هستم من از خودم بدم می آید ، زیرا خیلی بی
چشم و رو هستم . این چیزها را نمی بینم و زود فراموش می کنم و آن وقت سر
موضوع کوچکی موجبات اوقات تلخی و رنج بردن تو را فراهم می کنم
به خدا شوخی بوده . تو حق داری مرا از خودت برانی . زیرا من زن بدی هستم . من قدر تو را نمی دانم . من پر رو و حق ناشناس هستم .
آه تو تصور می کنی جوانی و زندگی من بی تو ارزشی خواهد داشت ؟ تو تصور می
کنی من جز در کنار تو می توانم از جوانی و حرارت ونشاط خود استفاده کنم ؟
نه به خداوند . پرویز باور کن من به تو احتیاج دارم به وجود تو احتیاج دارم
و مردی جز تو در تمام عالم برای من وجود ندارد من فقط تو را دوست دارم و
دوست خواهم داشت . تو با همه ی موجوداتی که به اسم مرد روی زمین زندگی می
کنند فرق داری . تو از همه ی آنها بهتر و بالاتر هستی . تو حق داری
مرا کتک بزنی زیرا من بد شده ام . خیلی بد شده ام . عوض این که تو شوهر خوب و دور افتاده ام را با حرف های
شیرین تسلی دهم ، مرتب به تو فحش می دهم . زبان مرا باید برید . من
سزاوار این مجازات هستم. به خدا اشتباه کردم . پرویز من کجا و هنر کجا . من
کی هنرمند بوده و ادعای هنرمندی کرده ام من کی از هنر خود حرفی زدم . هنر
من فقط فحش دادن است . مرده شور آن هنر را ببرند که بخواهد مرا از تو جدا
کند ، من هنر را بی وجود تو نمی خواهم . اصلا من که هنرمند نیستم . مگر کسی
توانست یک قلم دست بگیرد و دو سه جمله ی فارسی بنویسد هنرمند است . اگر من
زن هنرمندی بودم بیش از همه چیز کاری می کردم که تو هیچ وقت از من نرنجی .
هیچ وقت از دست
من عصبانی نشوی.
من با هنر فرسنگ ها فاصله دارم. من غلط می کنم سر تو منت بگذارم و هنری را که ندارم به رخ
تو بکشم . اگر من هنرمند باشم بسی تو از من هنرمندتری . هنر تو اخلاق
پسندیده ی توست . من از تو خجالت می کشم پرویز تو حق داری با من هر طور که
می خواهی رفتار کنی . من سزاوار هر گونه مجازات هستم . من حاضرم به خاطر
این بی ادبی که کرده ام سخت ترین مجازات ها را تحمل کنم . تو مجازات مرا
تعیین کن و در نامه ی اینده ات بنویس . من آن را اینجا بدون کم و کاست
انجام می دهم . خواهش می کنم مرا مجازات کن
پرویز من این فکر را از کله
ات بیرون کن . هرگز به خودت تلقین نکن که پیر هستی . می دانم که خودم مسبب
پیدایش این فکر هستم . ولی حالا خیلی پشیمانم . من از روی سادگی و سبک
فکری خواستم شوخی کنم . عوض این که تو را بخندانم احساسات مردانگیت را
جریحه دار ساختم . من خیلی شرمنده هستم . من معذرت می خواهم . مرا ببخش.
من خیلی بی فکر هستم . بعد از این سعی می کنم مثل یک آدم عاقل حرف بزنم.
من تو را دوست دارم و فقط مرگ می تواند میان ما جدایی بیندازد . این
اختلاف هرگز میان ما وجود نداشته و کوچک تر از آن است که بتواند موجب.....!
پس پرویز من ، پرویز عزیز من . عصبانی نشو ، به من فحش نده . خودت می
دانی که ما هر دو به عشق یکدیگر احتیاج داریم و این حرفها این نسبتها و
تهمت ها چیزی جز تلخی و رنج به بار نمی آورد . من تو را دوست دارم و زیرا
تو آن مردی هستی که صورت مشتهیات و آرزوهای باطنی من هستی و تو هم مرا دوست
داری.
. زیرا مرا آن طور که خواسته ای یافته ای
اگر من روزی به
تو خیانت کردم ، تو حق خواهی داشت بدن مرا همان طور که گفته ای تکه تکه کنی
و چشم های مرا با انگشت هایت در بیاوری و من همهمین طور . من هم در مقابل
توهمین وظیفه را دارم و بعد از آن هم خودم را خواهم کشت
من به تو ثابت
می کنم که زن هستم و زن بر خلاف تصور تو زیباترین شاهکار وجود است . زن
دریای لطف و مهربانی ست . زن وفادار است و من تو را دوست دارم
خداحافظ فروغ ت