فروغ فرخ زاد| Forog Farrokhzad

کانون هواداران شادروان: فروغ فرخزاد

فروغ فرخ زاد| Forog Farrokhzad

کانون هواداران شادروان: فروغ فرخزاد

حسین منصوری از فروغ میگوید....

حسین منصوری....فرزند خوانده فروغ فرخزاد است.

طرح های کامیار شاپور

مجموعه طرح هایی از "کامیار شاپور" فرزند فروغ و پرویز شاپور:




سالروز مرگ فروغ فرخ زاد24 بهمن

روایتی از بزرگداشت فروغ در ظهیرالدوله

دوستی دارم بسیار نزدیک ( تو مایه های برادر ) هر وقت اتفاق خاص یا حتی ساده ای می افتد می گوید این یه نشونس ! یه نشونه از طرف خدا برای این که ما را متوجه چیزی یا اتفاقی کند . روی دوستی هیچ وقت سعی نکردم این حرف – ابولفضل – را جدی بگیرم و بیشتر مواقع این جمله می پیچد به شوخی های دوستانه و بعد از چند دقیقه فراموش می شود.


اما روز پنجشنبه – 24 بهمن - برای من روزی بود با یک نشانه. نشانه ای که پیش از اتفاق افتادن آن فکرش را نمی کردم و به خاطر چند اتفاق خرده و ریزه آن روز می گفتم این پنج شنبه روز من نیست . با یکی از دوستانم قرار داشتم که با هم به یک قبرستان برویم . جایی که پدرم بارها برایم از آن گفته بود و من تا آن روز – پنج شنبه – وقت نکرده بودم یا شاید سعی نکرده بودم که سری به آنجا بزنم . همین تعریف ها دلیلی شد تا با یکی از دوستانم عصر پنجشنبه را اختصاص دهیم به بازدید از قبرستان (آرامگاه) صفا یا همان ظهیرالدوله .


ادامه دارد....

ادامه مطلب ...

8 دیماه روز تولد فروغ

دوستان و همراهان گرامی...روز 8 دیماه سالروز تولد فروغ الزمان فرخ زاد بر همه شما مبارگ و گرامیباد.

و همچنین بر خاندان عزیز فرخزادها و یگانه فرزندش کامیار شاپور...و همچنین حسین منصوری. فرزند خوانده اش....و به پوران عزیز تنها بازمانده فرخزادها...

بیوگرافی: پوران فرخ زاد(خواهر فروغ)

پوران فرخزاد
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد پوران فرخ‌زاد
زادروز ۲۰ بهمن ۱۳۱۱
نوشهر
ملیت ایرانی
پیشه نویسنده، مترجم، منتقد ادبی، روزنامه‌نگار و پژوهشگر
Photo: ‎پوران :

من و فروغ در کودکی نقطه مقابل یگدیگر بودیم ، من یک سال از فروغ بزرگتر بودم ، اما او بسیار پر حرکت و شیطان و نا آرام بود . عجیب آزارم می داد و یادم هست که یک روز چنان گازم گرفت که هنوز جای آن گاز بر تنم مانده است . تا 13 یا 14 سالگی ، تا سن بلوغ اصلا با یکدیگر نمی ساختیم و لحظه ای از سوء تفاهم ها و نزاعها آرام نبودیم . اما وقتی بالغ شدیم ناگهان هر دو دچار تغییرات شگرفی شدیم ، فروغ آرام و گوشه گیر ،خاموش و متفکر شده بود و من شیطان و پرحرکت و ناآرام و البته او پس از بلوغ حالتی یکنواخت و ثابت نداشت . گاهی بسیار سخت آرام و مهربان بود و گاه وحشتناک ناسازگار می شد. وقتی کم کم پسر ها برای ما مسئله شدند حسادت پنهانی و تلخی میان ما بوجود آمد . من آن وقتها نمی دانستم برای چه ؟ یک سال پیش از مرگ فروغ یک عصر او به منزلمان امد و ضمن حرفهای مختلف پرسید : پوران فلان پسر همسایه که الان پزشک حاذقی شده خاطرت هست . گفتم : بله فروغ جان ، چطور مگه ؟ گفت : در روزگار بچگی مثلا من عاشقش شده بودم ... می خندد ... ولی اون نگاهش همیشه به تو بود . اونوقت ها تو عالم بچگی من شب های زیادی برای اون گریه کردم . و فروغ می خندد .‎

ادامه مطلب ...