فروغ فرخ زاد| Forog Farrokhzad

کانون هواداران شادروان: فروغ فرخزاد

فروغ فرخ زاد| Forog Farrokhzad

کانون هواداران شادروان: فروغ فرخزاد

شعری از برادر در سوگ فروغ

‏Photo: شعری از فریدون فرخزاد به یاد خواهرش فروغ

آغاز مرگ

همیشه باز می کنم پنجره ای را
به یک سویی
و می گذارم تا نورها برخیزند
روی ِ نهایت ِ زمین .
صداهایی
به سَبکی ِ ریشه های ِ آب
تاج هایی از باد را
روی ِ آغاز ِ شب می گذارند .
درخت هایی
رنگ رنگ ، نَمناک
میوه هایِ سایه بَیان می کنند
آغاز ِ مرگ را .
بهار ِ دیرپا
تابستان ِ دیرپا
گام به گام .
و من
همیشه بیگانه ،
جدا می کنم خود را
از بازتاب هایِ روز .‏

آیدین آغداشلو و فروغ

‏Photo: آیدین آغداشلو درباره فروغ فرخزاد

فروغ اگر با کسی طرح دوستی می ریخت دوست بسیار خوبی بود. به پای او می ایستاد. محضر بسیار مطبوعی داشت. خیلی بامزه بود. می توانست هر کسی را که دوست نداشت دست بیندازد و بامزه هم این کار را می کرد. در دوستی تقریبا سنگ تمام می گذاشت و در مجموع همه خصلت های مردانه دوستی بین دو مرد را داشت. در واقع عنصر زنانه اش را به دوستی تحمیل نمی کرد. نه از آن سوءاستفاده می کرد و نه اجازه می داد این عنصر باعث تضعیف دوستی اش شود. درعین حال طبیعتا زن مردانه ای نبود. یعنی عنصر زنانه اش را با وجود این که به دوستی اش تحمیل نمی کرد ولی در تمام حرکاتش این خصوصیت متبلور بود. مخفی و پنهانش هم نمی کرد.‏

شعری از پوران در سوگ فروغ

‏Photo: شعر «تمام شب» از پوران  در سوگ فروغ

در میان عمیق ترین تاریکی ها
به دو چشم غمگینی می اندیشم
و به پنجه هایی که
خاک،خاک مهربان آن را می پوشاند
تمام شب
گذشته را در عکس ها می دیدم
و صداها را از جرز ها می شنیدم
جزیره ای دور را می دیدم
که فرو رفته بود در مهی سیاه
و پرنده سفیدی را
که در مه فرو می رفت
تمام شب
صدای زجه مادرم را می شنیدم
و تلاوت قرآن را
در تیرگی غبار از آینه ها می ستردم
و می دیدم
که باکره ای معصوم را
که در کوچه اقاقیا
از گذشته به آینده می پیوستند
و در خط زمان
به پوچی و بیهودگی می پیوستند
تمام شب
در میان عظیم ترین پنجه ها
صدای کلنگ گورکنی را می شنیدم
… خاک،خاک سنگینی روی سینه ام فشار می آورد
و به مرگ می اندیشیدم
و به قلب خواهرم
که در دل خاک می پوسید
تمام شب
در میان عمیق ترین تاریکی
برای خواهرم گریه می کردم‏

خاطرات پوران فرخزاد از فروغ

‏Photo: پوران :

من و فروغ در کودکی نقطه مقابل یگدیگر بودیم ، من یک سال از فروغ بزرگتر بودم ، اما او بسیار پر حرکت و شیطان و نا آرام بود . عجیب آزارم می داد و یادم هست که یک روز چنان گازم گرفت که هنوز جای آن گاز بر تنم مانده است . تا 13 یا 14 سالگی ، تا سن بلوغ اصلا با یکدیگر نمی ساختیم و لحظه ای از سوء تفاهم ها و نزاعها آرام نبودیم . اما وقتی بالغ شدیم ناگهان هر دو دچار تغییرات شگرفی شدیم ، فروغ آرام و گوشه گیر ،خاموش و متفکر شده بود و من شیطان و پرحرکت و ناآرام و البته او پس از بلوغ حالتی یکنواخت و ثابت نداشت . گاهی بسیار سخت آرام و مهربان بود و گاه وحشتناک ناسازگار می شد. وقتی کم کم پسر ها برای ما مسئله شدند حسادت پنهانی و تلخی میان ما بوجود آمد . من آن وقتها نمی دانستم برای چه ؟ یک سال پیش از مرگ فروغ یک عصر او به منزلمان امد و ضمن حرفهای مختلف پرسید : پوران فلان پسر همسایه که الان پزشک حاذقی شده خاطرت هست . گفتم : بله فروغ جان ، چطور مگه ؟ گفت : در روزگار بچگی مثلا من عاشقش شده بودم ... می خندد ... ولی اون نگاهش همیشه به تو بود . اونوقت ها تو عالم بچگی من شب های زیادی برای اون گریه کردم . و فروغ می خندد .‏

پشت صحنه خانه سیاه است

‏Photo: فروغ فرخزاد در پشت‌صحنه «خانه سیاه است»

فیلم «خانه سیاه است» به کارگردانی فروغ فرخزاد و تهیه کنندگی ابراهیم گلستان در سال 1342 در پی دیدار فروغ فرخزاد از آسایشگاه جذامیان بابا داغی تبریز ساخته شد. این فیلم را می توان حاصل همکاری فروغ فرخزاد با ابراهیم گلستان در استودیو فیلم گلستان دانست.
 فیلم «خانه سیاه است» به کارگردانی فروغ فرخزاد و تهیه کنندگی ابراهیم گلستان در سال 1342 در پی دیدار فروغ فرخزاد از آسایشگاه جذامیان بابا داغی تبریز ساخته شد.
این فیلم را می توان حاصل همکاری فروغ فرخزاد با ابراهیم گلستان در استودیو فیلم گلستان دانست که جایزه بهترین فیلم مستند همان سال را در فستیوال فیلم آلمان غربی از آن خود کرد.

حضور جذامی‌ها در فیلم به عنوان طرد شدگان جامعه، به تصویر کشیدن روزمرگی و انسان گرفتار به طور عام از شاخص‌های مهم این فیلم به شمار می آیند.‏