فروغ فرخ زاد| Forog Farrokhzad

کانون هواداران شادروان: فروغ فرخزاد

فروغ فرخ زاد| Forog Farrokhzad

کانون هواداران شادروان: فروغ فرخزاد

نامه های فروغ به پرویز شاپور ( در زندگی مشترک ) 10

نامه های فروغ به پرویز شاپور ( در زندگی مشترک )

نامه ی شماره ده(دو شنبه 28 تیر)

پرویز عزیزم امیدوارم حالت خوب باشد از حال من و کامی بخواهی بد نیستیم و با بی صبری انتظار ورود تو را می کشم دیروز برایت یک نامه نوشتم و امروز هم دومین نامه را می نویسم از روز شنبه عصر آمدم پیش مادرت و حالا مشغول زندگی هستم هوای تهران بر عکس آنچه که روزنامه ها نوشته اند بسیار خوب است یعنی برای ما ! آنجا را که دیگر نمی دانم حتما زیاد فرق نکرده پرویزم راجع به کتابم به امیرکبیر تلفن کردم و یک نسخه را فرستادند منزل و من نشستم غلط گیری کردم و امروز هم قرار است بیایند و ببرند شعر ستاره ها و یک شب هم هست یعنی به کتاب اضافه شده مقدمه ی شفا هم بسیار خوب بود و خلاصه گویا روز شنبه دیگر منتشر بشود همان طور که تو گفتی با هیچ کس تماس نگرفتم حائری دو سه مرتبه تلفن کرد و مرا به انجمن دانشوران دعوت کرد و گفت قبلا به مهمانان قول داده ام شما را دعوت کنیم و اصلا این مجلس به افتخار شماست ولی من همان طور که به تو قول داده بودم معذرت خواستم و گفتم فعلا فکر کنید که من هنوز در اهواز هستم البته وقتی شوهرم آمد با کمال میل کتابم بسیار قشنگ چاپ شده و مخصوصا پشت جلد آن بسیار عالی است اگر من کتاب را نمی دیدم با غلط منتشر می شد و امیدوارم تو دیگر اعتراض نکنی که چرا به امیرکبیر تلفن کرده ام پروز جانم نمی دانم تو آنجا چه می کنی نامه ات که هنوز نرسیده ولی آرزویم این است که در هر حال خوشبخت و راضی باشی دیروز رفتم بازار و مقداری پارچه خریدم البته نه مقداری ... چون آن وقت خیال می کنی 10 یا 20 متر نه ... فقط یک پیراهنی ... آن هم چون پارچه اش معرکه بود و ارزان
. پرویزم حالا چون تازه دو سه روز است که از تو دور شده ام و اطرافم را هم بچه ها گرفته اند زیاد ناراحت نیستم ولی وقتی دیدار آنها برایم عادی شد آن وقت دوری تو را بیشتر حس خواهم کرد همیشه در زندگی به تو احتیاج داشته ام چه آن زمانی که با هم قهر بوده ایم و چه آن زمانی که حالت عادی داشته ایم در همه حال حس کرده ام که تنها تکیه گاه من تو هستی گاهی اوقات فکر می کنم که چرا باید وجود کثیف من زندگی تو را تا این حد ناراحت و پر از سر و صدا کند از خودم به شدت متنفر می شوم و آرزو می کنم که بمیرم و در عوض تو خوشبخت باشی و مردم نگویند که من زن بدی هستم تو مرا خوب می شناسی من از هیچ چیز نمی ترسم و اگر تصمیم بگیرم هیچ کاری برایم غیر عملی نیست من از این که مدتی ست زندگی تو را تلخ کرده ام رنج می برم و افسوس می خورم که چرا نمی توانم مثل زنهای دیگر قانع و راضی باشم و این قدر آرزو در دلم نهفته است و چرا زندگی یکنواخت روزانه مرا قانع نمی کند بدون شک روزی خواهد رسید که من از دست افکار خودم و از دست بار گران عذاب که بر دوش دارم فریاد بزنم و باز هم ناچارم از تو کمک بخواهم زیرا جز تو کسی را ندارم و تو در عین حال که درد من هستی دوای درد من هم هستی و من نمی دانم تو را چه بنامم دوستت دارم دوستت دارم مثل یک بچه ای که به آغوش گرم مادرش بیش از هر چیز دیگری علاقه دارد و اگر مادرش او را به سختی تنبیه کند باز به دامن او پناه می آورد پرویز امیدوارم نامه ی من تو را خسته نکرده باشد و در عین حال باز مثل پارسال نگویی که نامه هایت لحن دیگری پیدا کرده با همین راضی باشی چون حقیقت است و گمان نمی کنم از سوز و گداز دروغی که دیگر به من و تو نمی آید خوشت بیاید امیدوارم زودتر بیایی منتظر نامه ی تو هستم تو را می بوسم فروغ
Photo: ‎نامه های فروغ به پرویز شاپور ( در زندگی مشترک ) 

نامه ی شماره ده(دو شنبه 28 تیر)

پرویز عزیزم امیدوارم حالت خوب باشد از حال من و کامی بخواهی بد نیستیم و با بی صبری انتظار ورود تو را می کشم دیروز برایت یک نامه نوشتم و امروز هم دومین نامه را می نویسم از روز شنبه عصر آمدم پیش مادرت و حالا مشغول زندگی هستم هوای تهران بر عکس آنچه که روزنامه ها نوشته اند بسیار خوب است یعنی برای ما ! آنجا را که دیگر نمی دانم حتما زیاد فرق نکرده پرویزم راجع به کتابم به امیرکبیر تلفن کردم و یک نسخه را فرستادند منزل و من نشستم غلط گیری کردم و امروز هم قرار است بیایند و ببرند شعر ستاره ها و یک شب هم هست یعنی به کتاب اضافه شده مقدمه ی شفا هم بسیار خوب بود و خلاصه گویا روز شنبه دیگر منتشر بشود همان طور که تو گفتی با هیچ کس تماس نگرفتم حائری دو سه مرتبه تلفن کرد و مرا به انجمن دانشوران دعوت کرد و گفت قبلا به مهمانان قول داده ام شما را دعوت کنیم و اصلا این مجلس به افتخار شماست ولی من همان طور که به تو قول داده بودم معذرت خواستم و گفتم فعلا فکر کنید که من هنوز در اهواز هستم البته وقتی شوهرم آمد با کمال میل کتابم بسیار قشنگ چاپ شده و مخصوصا پشت جلد آن بسیار عالی است اگر من کتاب را نمی دیدم با غلط منتشر می شد و امیدوارم تو دیگر اعتراض نکنی که چرا به امیرکبیر تلفن کرده ام پروز جانم نمی دانم تو آنجا چه می کنی نامه ات که هنوز نرسیده ولی آرزویم این است که در هر حال خوشبخت و راضی باشی دیروز رفتم بازار و مقداری پارچه خریدم البته نه مقداری ... چون آن وقت خیال می کنی 10 یا 20 متر نه ... فقط یک پیراهنی ... آن هم چون پارچه اش معرکه بود و ارزان
 . پرویزم حالا چون تازه دو سه روز است که از تو دور شده ام و اطرافم را هم بچه ها گرفته اند زیاد ناراحت نیستم ولی وقتی دیدار آنها برایم عادی شد آن وقت دوری تو را بیشتر حس خواهم کرد همیشه در زندگی به تو احتیاج داشته ام چه آن زمانی که با هم قهر بوده ایم و چه آن زمانی که حالت عادی داشته ایم در همه حال حس کرده ام که تنها تکیه گاه من تو هستی گاهی اوقات فکر می کنم که چرا باید وجود کثیف من زندگی تو را تا این حد ناراحت و پر از سر و صدا کند از خودم به شدت متنفر می شوم و آرزو می کنم که بمیرم و در عوض تو خوشبخت باشی و مردم نگویند که من زن بدی هستم تو مرا خوب می شناسی من از هیچ چیز نمی ترسم و اگر تصمیم بگیرم هیچ کاری برایم غیر عملی نیست من از این که مدتی ست زندگی تو را تلخ کرده ام رنج می برم و افسوس می خورم که چرا نمی توانم مثل زنهای دیگر قانع و راضی باشم و این قدر آرزو در دلم نهفته است و چرا زندگی یکنواخت روزانه مرا قانع نمی کند بدون شک روزی خواهد رسید که من از دست افکار خودم و از دست بار گران عذاب که بر دوش دارم فریاد بزنم و باز هم ناچارم از تو کمک بخواهم زیرا جز تو کسی را ندارم و تو در عین حال که درد من هستی دوای درد من هم هستی و من نمی دانم تو را چه بنامم دوستت دارم دوستت دارم مثل یک بچه ای که به آغوش گرم مادرش بیش از هر چیز دیگری علاقه دارد و اگر مادرش او را به سختی تنبیه کند باز به دامن او پناه می آورد پرویز امیدوارم نامه ی من تو را خسته نکرده باشد و در عین حال باز مثل پارسال نگویی که نامه هایت لحن دیگری پیدا کرده با همین راضی باشی چون حقیقت است و گمان نمی کنم از سوز و گداز دروغی که دیگر به من و تو نمی آید خوشت بیاید امیدوارم زودتر بیایی منتظر نامه ی تو هستم تو را می بوسم فروغ‎

نامه های فروغ به پرویز شاپور ( در زندگی مشترک ) 9

نامه های فروغ به پرویز شاپور ( در زندگی مشترک )


نامه ی شماره نه(شنبه 26 تیر)

پرویز محبوبم امیدوارم حالت خوب باشد این نامه را اولین روز ورودم به تهران برای تو می نویسم سعی می کنم جریان مسافرت را هم برای تو بنویسم هر چند که وقتی که از اهواز حرکت کردیم کوپه ی ما خالی بود ولی در بین راه عده ی زیادی عرب سوار شدند و ریختند توی کوپه ی ما و بلافاصله کثافت کاری شروع شد آن قدر سر و صدا می کردند که نزدیک بود دیوانه بشوم بالاخره شب یک آقایی آمد و گفت که تو در ایستگاه سفارش مرا به او کرده ای و گفت که فقط می توانم شما را برای خوابیدن به درجه یک ببرم فقط باید تفاوت قیمت بلیت را بدهید و من خیلی عصبانی شدم چون به این عمل نمی شد اسم توجه و کمک داد در هر صورت 10 تومان دادم و شب با کامی رفتیم درجه یک خوابیدیم چون به هیچ وجه نمی شد توی آن کوپه و میان عرب ها حتی یک نقطه ی کوچک خالی برای نشستن پیدا کرد شب هم آن قدر گرم بود که به هیچ وجه نخوابیدم ولی در عوض روز به ما خیلی خوش گذشت چون آقایی که در قطار بود و بعدا معلوم شد که برادر آقای جلیلی مدیر کل امور مالی راه آهن است و پدر تو را می شناسخت وقتی فهمید ما با او نسبت نزدیک داریم به ما خیلی کمک کرد و گفت که اگر زودتر فهمیده بودم شب را هم خودم برایتان جای بهتری تهیه می کردم خلاصه رفت و در یکی از کوپه های خالی قطار را دستور داد تا باز کردند و یک کوپه ی خالی در اختیار ما گذاشت و بعد هم مرتب از لحاظ آب خوردن که در قطار مثل کیمیا شده بود به ما کمک کرد ومرتب به کامی آب می داد و لی از فرامرز نگو او اصلا کاری به کار ما نداشت هر چند که من اصولا احتیاجی به کمک او نداشتم و خودم تنهایی می توانستم کارهایم را انجام بدهم ولی او اصلا مثل این که پسرخاله ی تو نیست و ما را نمی شناسد حتی وقتی به تهران رسیدیم با وجود اینکه خسرو هم آمده بود ایستگاه هیچ کس به ما همراهی نکرد و من خودم یک تاکسی گرفتم و رفتم منزل البته اینها مطالبی است که فقط به عنوان گزارش مسافرت برای تو می نویسم نه گله و امیدوارم تو هم در این مورد این طور فکر کنی اول رفتم پیش مامان چمدان هایم را گذاشتم و دست و صورت و تنم را شستم و لباس هایم را که به کلی سیاه شده بود عوض کردم و بعد رفتم پیش مادرت کامی همه را می شناخت و باز شروع کرده بود به شلوغ کردن مدتی بودیم دخی همان روز صبح رفته بود واریان و من او را ندیدم بعد آمدیم منزل و چون خسته بودم خوابیدیم وامروز هم پوران می آید اینجا من به علاوه باید حمام بروم و تصمیم دارم عصر چمدان هایم را بردارم و بروم پیش مادرت و امیدوارم از من راضی باشی در هر حال از اهواز تا تهران نزدیک 30 تومان خرج کردم بدون اینکه یک خرج اضافی شده باشد مخارج حمل اثاثیه و حمال و تاکسی و تفاوت بلیت و امثال اینها و غذا . برای دیدن کتابم اقدامی نکرده ام و گمان نمی کنم کاری کنم که تو ناراضی بشوی . این جریان مسافرتم اما حالا برویم سر اصل مطلب خودمان .
امیدوارم که تو در غیاب ما زیاد ناراحت نشوی همیشه وقتی از تو دور می شوم این را درک می کنم که زندگی دور از تو برای تو امکان ندارد و من و تو هر قدر هم با هم دعوا کنیم هیچ وقت قلب هایمان از هم جدا نمی شوند پرویزم نمی دانم زندگی ما چرا این طور شد من همیشه فکر می کنم که اگر این طور نبود ایا ما خوشبحت تر نبودیم ولی در عین حال این را قبول می کنم که محال است درزندگی این موارد پیش نیاید در هر حال تو باید این را تا به حال درک کرده باشی که من دوستت دارم و هیچ کدام از این حوادث و ناملایمات نتوانسته است محبت و عشق مرا نسبت به تو تقلیل دهد پرویز جانم خواهش من از تو این است که در باره ی من به هیچ وجه ناراحت نشوی من حرف های تو را قبول می کنم و تو خودت وقتی بیایی متوجه این نکته خواهی شد ولی در عین حال چیزهایی دردلم هست که همیشه رنجم می دهد . تمام دردها و ناراحتی های من از آنجا ناشی می شود و نمی دانم کی راحت می شوم و کی زندگی مرا رها می کند پرویز تو مرا نمی شناسی یعنی عمق روح و فکر مرا نتوانسته ای بخوانی گاهی اوقات از قضاوت هایی که راجع به من می کنی و با کمال اطمینان و ایمان هم می کنی آن قدر تعجب می کنم و آن قدر ناراحت می شوم که حد ندارد شاید من یک زن بد و بدبختی باشم ولی تا آنجا که خودم می دانم به تو نمی خواهم بدی کنم چون تو را دوست دارم فقط گاهی اوقات دیوانه می شوم و حرکاتی از من بروز می کند که خودم هم بعدها پشیمان می شوم پرویز مرا ببخش اگر بدخط می نویسم البته این نامه ی مرا به حساب نگیر شاید عصر برای تو نامه ی مفصل و خوب بنویسم اینجا آن قدر بچه ها سر و صدا می کنند که انسان اصلا هیچ چیز نمی فهمد منتظر نامه ی تو هستم امیدوارم گرما زیاد تو را ناراحت نکند . از لحاظ غذا سعی کن برنامه ی مرتبی تهیه کنی آرزوی من این است که زودتر بیایی تا من در کارهایم آزادی بیشتری داشته باشم و بتوانم به اتکاء تو پیش بروم . پرویز تو را دوست دارم حرفم را باور کن
تو را می بوسم
فروغ
Photo: ‎نامه های فروغ به پرویز شاپور ( در زندگی مشترک ) 


نامه ی شماره نه(شنبه 26 تیر)

پرویز محبوبم امیدوارم حالت خوب باشد این نامه را اولین روز ورودم به تهران برای تو می نویسم سعی می کنم جریان مسافرت را هم برای تو بنویسم هر چند که وقتی که از اهواز حرکت کردیم کوپه ی ما خالی بود ولی در بین راه عده ی زیادی عرب سوار شدند و ریختند توی کوپه ی ما و بلافاصله کثافت کاری شروع شد آن قدر سر و صدا می کردند که نزدیک بود دیوانه بشوم بالاخره شب یک آقایی آمد و گفت که تو در ایستگاه سفارش مرا به او کرده ای و گفت که فقط می توانم شما را برای خوابیدن به درجه یک ببرم فقط باید تفاوت قیمت بلیت را بدهید و من خیلی عصبانی شدم چون به این عمل نمی شد اسم توجه و کمک داد در هر صورت 10 تومان دادم و شب با کامی رفتیم درجه یک خوابیدیم چون به هیچ وجه نمی شد توی آن کوپه و میان عرب ها حتی یک نقطه ی کوچک خالی برای نشستن پیدا کرد شب هم آن قدر گرم بود که به هیچ وجه نخوابیدم ولی در عوض روز به ما خیلی خوش گذشت چون آقایی که در قطار بود و بعدا معلوم شد که برادر آقای جلیلی مدیر کل امور مالی راه آهن است و پدر تو را می شناسخت وقتی فهمید ما با او نسبت نزدیک داریم به ما خیلی کمک کرد و گفت که اگر زودتر فهمیده بودم شب را هم خودم برایتان جای بهتری تهیه می کردم خلاصه رفت و در یکی از کوپه های خالی قطار را دستور داد تا باز کردند و یک کوپه ی خالی در اختیار ما گذاشت و بعد هم مرتب از لحاظ آب خوردن که در قطار مثل کیمیا شده بود به ما کمک کرد ومرتب به کامی آب می داد و لی از فرامرز نگو او اصلا کاری به کار ما نداشت هر چند که من اصولا احتیاجی به کمک او نداشتم و خودم تنهایی می توانستم کارهایم را انجام بدهم ولی او اصلا مثل این که پسرخاله ی تو نیست و ما را نمی شناسد حتی وقتی به تهران رسیدیم با وجود اینکه خسرو هم آمده بود ایستگاه هیچ کس به ما همراهی نکرد و من خودم یک تاکسی گرفتم و رفتم منزل البته اینها مطالبی است که فقط به عنوان گزارش مسافرت برای تو می نویسم نه گله و امیدوارم تو هم در این مورد این طور فکر کنی اول رفتم پیش مامان چمدان هایم را گذاشتم و دست و صورت و تنم را شستم و لباس هایم را که به کلی سیاه شده بود عوض کردم و بعد رفتم پیش مادرت کامی همه را می شناخت و باز شروع کرده بود به شلوغ کردن مدتی بودیم دخی همان روز صبح رفته بود واریان و من او را ندیدم بعد آمدیم منزل و چون خسته بودم خوابیدیم وامروز هم پوران می آید اینجا من به علاوه باید حمام بروم و تصمیم دارم عصر چمدان هایم را بردارم و بروم پیش مادرت و امیدوارم از من راضی باشی در هر حال از اهواز تا تهران نزدیک 30 تومان خرج کردم بدون اینکه یک خرج اضافی شده باشد مخارج حمل اثاثیه و حمال و تاکسی و تفاوت بلیت و امثال اینها و غذا . برای دیدن کتابم اقدامی نکرده ام و گمان نمی کنم کاری کنم که تو ناراضی بشوی . این جریان مسافرتم اما حالا برویم سر اصل مطلب خودمان .
امیدوارم که تو در غیاب ما زیاد ناراحت نشوی همیشه وقتی از تو دور می شوم این را درک می کنم که زندگی دور از تو برای تو امکان ندارد و من و تو هر قدر هم با هم دعوا کنیم هیچ وقت قلب هایمان از هم جدا نمی شوند پرویزم نمی دانم زندگی ما چرا این طور شد من همیشه فکر می کنم که اگر این طور نبود ایا ما خوشبحت تر نبودیم ولی در عین حال این را قبول می کنم که محال است درزندگی این موارد پیش نیاید در هر حال تو باید این را تا به حال درک کرده باشی که من دوستت دارم و هیچ کدام از این حوادث و ناملایمات نتوانسته است محبت و عشق مرا نسبت به تو تقلیل دهد پرویز جانم خواهش من از تو این است که در باره ی من به هیچ وجه ناراحت نشوی من حرف های تو را قبول می کنم و تو خودت وقتی بیایی متوجه این نکته خواهی شد ولی در عین حال چیزهایی دردلم هست که همیشه رنجم می دهد . تمام دردها و ناراحتی های من از آنجا ناشی می شود و نمی دانم کی راحت می شوم و کی زندگی مرا رها می کند پرویز تو مرا نمی شناسی یعنی عمق روح و فکر مرا نتوانسته ای بخوانی گاهی اوقات از قضاوت هایی که راجع به من می کنی و با کمال اطمینان و ایمان هم می کنی آن قدر تعجب می کنم و آن قدر ناراحت می شوم که حد ندارد شاید من یک زن بد و بدبختی باشم ولی تا آنجا که خودم می دانم به تو نمی خواهم بدی کنم چون تو را دوست دارم فقط گاهی اوقات دیوانه می شوم و حرکاتی از من بروز می کند که خودم هم بعدها پشیمان می شوم پرویز مرا ببخش اگر بدخط می نویسم البته این نامه ی مرا به حساب نگیر شاید عصر برای تو نامه ی مفصل و خوب بنویسم اینجا آن قدر بچه ها سر و صدا می کنند که انسان اصلا هیچ چیز نمی فهمد منتظر نامه ی تو هستم امیدوارم گرما زیاد تو را ناراحت نکند . از لحاظ غذا سعی کن برنامه ی مرتبی تهیه کنی آرزوی من این است که زودتر بیایی تا من در کارهایم آزادی بیشتری داشته باشم و بتوانم به اتکاء تو پیش بروم . پرویز تو را دوست دارم حرفم را باور کن 
تو را می بوسم 
فروغ‎

نامه های فروغ به پرویز شاپور ( در زندگی مشترک ) 8

نامه های فروغ به پرویز شاپور ( در زندگی مشترک )

نامه ی شماره هشت

چه قدر خودخواه و بی فکر می شوند ، ولی تو این طور نیستی ، تو حتی در آن حال هم پیوسته به فکر من بوده و سعی کرده ای تا آنجا که می توانی به من لذت دهی . من از تو شرمنده هستم . تو چرا این قدر خوب و مهربان و جوانمرد هستی . به خدا من شرمنده ی اخلاق تو هستم من از خودم بدم می آید ، زیرا خیلی بی چشم و رو هستم . این چیزها را نمی بینم و زود فراموش می کنم و آن وقت سر موضوع کوچکی موجبات اوقات تلخی و رنج بردن تو را فراهم می کنم
به خدا شوخی بوده . تو حق داری مرا از خودت برانی . زیرا من زن بدی هستم . من قدر تو را نمی دانم . من پر رو و حق ناشناس هستم .
آه تو تصور می کنی جوانی و زندگی من بی تو ارزشی خواهد داشت ؟ تو تصور می کنی من جز در کنار تو می توانم از جوانی و حرارت ونشاط خود استفاده کنم ؟ نه به خداوند . پرویز باور کن من به تو احتیاج دارم به وجود تو احتیاج دارم و مردی جز تو در تمام عالم برای من وجود ندارد من فقط تو را دوست دارم و دوست خواهم داشت . تو با همه ی موجوداتی که به اسم مرد روی زمین زندگی می کنند فرق داری . تو از همه ی آنها بهتر و بالاتر هستی . تو حق داری
مرا کتک بزنی زیرا من بد شده ام . خیلی بد شده ام . عوض این که تو شوهر خوب و دور افتاده ام را با حرف های
شیرین تسلی دهم ، مرتب به تو فحش می دهم . زبان مرا باید برید . من سزاوار این مجازات هستم. به خدا اشتباه کردم . پرویز من کجا و هنر کجا . من کی هنرمند بوده و ادعای هنرمندی کرده ام من کی از هنر خود حرفی زدم . هنر من فقط فحش دادن است . مرده شور آن هنر را ببرند که بخواهد مرا از تو جدا کند ، من هنر را بی وجود تو نمی خواهم . اصلا من که هنرمند نیستم . مگر کسی توانست یک قلم دست بگیرد و دو سه جمله ی فارسی بنویسد هنرمند است . اگر من زن هنرمندی بودم بیش از همه چیز کاری می کردم که تو هیچ وقت از من نرنجی . هیچ وقت از دست
من عصبانی نشوی.
من با هنر فرسنگ ها فاصله دارم. من غلط می کنم سر تو منت بگذارم و هنری را که ندارم به رخ
تو بکشم . اگر من هنرمند باشم بسی تو از من هنرمندتری . هنر تو اخلاق پسندیده ی توست . من از تو خجالت می کشم پرویز تو حق داری با من هر طور که می خواهی رفتار کنی . من سزاوار هر گونه مجازات هستم . من حاضرم به خاطر این بی ادبی که کرده ام سخت ترین مجازات ها را تحمل کنم . تو مجازات مرا تعیین کن و در نامه ی اینده ات بنویس . من آن را اینجا بدون کم و کاست انجام می دهم . خواهش می کنم مرا مجازات کن
پرویز من این فکر را از کله ات بیرون کن . هرگز به خودت تلقین نکن که پیر هستی . می دانم که خودم مسبب پیدایش این فکر هستم . ولی حالا خیلی پشیمانم . من از روی سادگی و سبک فکری خواستم شوخی کنم . عوض این که تو را بخندانم احساسات مردانگیت را جریحه دار ساختم . من خیلی شرمنده هستم . من معذرت می خواهم . مرا ببخش.
من خیلی بی فکر هستم . بعد از این سعی می کنم مثل یک آدم عاقل حرف بزنم.
من تو را دوست دارم و فقط مرگ می تواند میان ما جدایی بیندازد . این اختلاف هرگز میان ما وجود نداشته و کوچک تر از آن است که بتواند موجب.....!
پس پرویز من ، پرویز عزیز من . عصبانی نشو ، به من فحش نده . خودت می دانی که ما هر دو به عشق یکدیگر احتیاج داریم و این حرفها این نسبتها و تهمت ها چیزی جز تلخی و رنج به بار نمی آورد . من تو را دوست دارم و زیرا تو آن مردی هستی که صورت مشتهیات و آرزوهای باطنی من هستی و تو هم مرا دوست داری.
. زیرا مرا آن طور که خواسته ای یافته ای
اگر من روزی به تو خیانت کردم ، تو حق خواهی داشت بدن مرا همان طور که گفته ای تکه تکه کنی و چشم های مرا با انگشت هایت در بیاوری و من همهمین طور . من هم در مقابل توهمین وظیفه را دارم و بعد از آن هم خودم را خواهم کشت
من به تو ثابت می کنم که زن هستم و زن بر خلاف تصور تو زیباترین شاهکار وجود است . زن دریای لطف و مهربانی ست . زن وفادار است و من تو را دوست دارم
خداحافظ فروغ ت
Photo: ‎نامه های فروغ به پرویز شاپور ( در زندگی مشترک ) 

نامه ی شماره هشت

چه قدر خودخواه و بی فکر می شوند ، ولی تو این طور نیستی ، تو حتی در آن حال هم پیوسته به فکر من بوده و سعی کرده ای تا آنجا که می توانی به من لذت دهی . من از تو شرمنده هستم . تو چرا این قدر خوب و مهربان و جوانمرد هستی . به خدا من شرمنده ی اخلاق تو هستم من از خودم بدم می آید ، زیرا خیلی بی چشم و رو هستم . این چیزها را نمی بینم و زود فراموش می کنم و آن وقت سر موضوع کوچکی موجبات اوقات تلخی و رنج بردن تو را فراهم می کنم 
به خدا شوخی بوده . تو حق داری مرا از خودت برانی . زیرا من زن بدی هستم . من قدر تو را نمی دانم . من پر رو و حق ناشناس هستم .
 آه تو تصور می کنی جوانی و زندگی من بی تو ارزشی خواهد داشت ؟ تو تصور می کنی من جز در کنار تو می توانم از جوانی و حرارت ونشاط خود استفاده کنم ؟ نه به خداوند . پرویز باور کن من به تو احتیاج دارم به وجود تو احتیاج دارم و مردی جز تو در تمام عالم برای من وجود ندارد من فقط تو را دوست دارم و دوست خواهم داشت . تو با همه ی موجوداتی که به اسم مرد روی زمین زندگی می کنند فرق داری . تو از همه ی آنها بهتر و بالاتر هستی . تو حق داری
مرا کتک بزنی زیرا من بد شده ام . خیلی بد شده ام . عوض این که تو شوهر خوب و دور افتاده ام را با حرف های
 شیرین تسلی دهم ، مرتب به تو فحش می دهم . زبان مرا باید برید . من سزاوار این مجازات هستم. به خدا اشتباه کردم . پرویز من کجا و هنر کجا . من کی هنرمند بوده و ادعای هنرمندی کرده ام من کی از هنر خود حرفی زدم . هنر من فقط فحش دادن است . مرده شور آن هنر را ببرند که بخواهد مرا از تو جدا کند ، من هنر را بی وجود تو نمی خواهم . اصلا من که هنرمند نیستم . مگر کسی توانست یک قلم دست بگیرد و دو سه جمله ی فارسی بنویسد هنرمند است . اگر من زن هنرمندی بودم بیش از همه چیز کاری می کردم که تو هیچ وقت از من نرنجی . هیچ وقت از دست 
من عصبانی نشوی. 
من با هنر فرسنگ ها فاصله دارم. من غلط می کنم سر تو منت بگذارم و هنری را که ندارم به رخ
 تو بکشم . اگر من هنرمند باشم بسی تو از من هنرمندتری . هنر تو اخلاق پسندیده ی توست . من از تو خجالت می کشم پرویز تو حق داری با من هر طور که می خواهی رفتار کنی . من سزاوار هر گونه مجازات هستم . من حاضرم به خاطر این بی ادبی که کرده ام سخت ترین مجازات ها را تحمل کنم . تو مجازات مرا تعیین کن و در نامه ی اینده ات بنویس . من آن را اینجا بدون کم و کاست انجام می دهم . خواهش می کنم مرا مجازات کن
پرویز من این فکر را از کله ات بیرون کن . هرگز به خودت تلقین نکن که پیر هستی . می دانم که خودم مسبب پیدایش این فکر هستم . ولی حالا خیلی پشیمانم . من از روی سادگی و سبک فکری خواستم شوخی کنم . عوض این که تو را بخندانم احساسات مردانگیت را جریحه دار ساختم . من خیلی شرمنده هستم . من معذرت می خواهم . مرا ببخش. 
من خیلی بی فکر هستم . بعد از این سعی می کنم مثل یک آدم عاقل حرف بزنم. 
من تو را دوست دارم و فقط مرگ می تواند میان ما جدایی بیندازد . این اختلاف هرگز میان ما وجود نداشته و کوچک تر از آن است که بتواند موجب.....! 
پس پرویز من ، پرویز عزیز من . عصبانی نشو ، به من فحش نده . خودت می دانی که ما هر دو به عشق یکدیگر احتیاج داریم و این حرفها این نسبتها و تهمت ها چیزی جز تلخی و رنج به بار نمی آورد . من تو را دوست دارم و زیرا تو آن مردی هستی که صورت مشتهیات و آرزوهای باطنی من هستی و تو هم مرا دوست داری. 
. زیرا مرا آن طور که خواسته ای یافته ای 
اگر من روزی به تو خیانت کردم ، تو حق خواهی داشت بدن مرا همان طور که گفته ای تکه تکه کنی و چشم های مرا با انگشت هایت در بیاوری و من همهمین طور . من هم در مقابل توهمین وظیفه را دارم و بعد از آن هم خودم را خواهم کشت 
من به تو ثابت می کنم که زن هستم و زن بر خلاف تصور تو زیباترین شاهکار وجود است . زن دریای لطف و مهربانی ست . زن وفادار است و من تو را دوست دارم 
خداحافظ فروغ ت‎

نامه های فروغ به پرویز شاپور ( در زندگی مشترک ) 7

نامه های فروغ به پرویز شاپور ( در زندگی مشترک )

نامه ی شماره هفت

پرویز عزیم نزدیک یک هفته است که برایم نامه ننوشته ای نمی دانم علتش چیست بیشتر فکر می کنم که با من قهر کرده ای ولی باز هم نمی دانم به چه دلیل چون من کاری بر خلاف میل تو انجام نداده ام پرویز امیدوارم در هر حال که هستی و هر نظری که نسبت به من داری فراموش نکنی که من همیشه تو را با تمام روح وقلبم دوست داشته ام و هیچ وقت به فکرم نرسیده است که جز تو می توان دیگری را هم دوست داشت پرویز نمی دانم راجع به من چه طور فکر خواهی کرد زندگی من مغشوش و در هم و ناراحت شده و من هیچ نمی دانم چه کار کنم اول فکر می کردم که علت نامه ننوشتن این است که خودت می خواهی بیایی و لی حالا دیگر این امید را ندارم چون مدتی نزدیک به یک هفته گذشته و باز هم از تو خبری ندارم البته تو حق داری از من قهر باشی حتی حق داری مرا طلاق بدهی یادم می آید پارسال یک دفعه جلوی خسرو و خانمت به من گفتی « هر کسی دیگر به جای من بود تا به حال تو را طلاق داده بود » هیچ وقت خاطره ی این حرف و اثر تلخی که روی من گذاشت از قلبم محو نمی شود حتما همان طور که تو تشخیص داده ای من لیاقت تو را ندارم و من نمیتوانم تو را در زندگی خوشبخت کنم و تو خیلی آدم صبور و با گذشتی هستی که تا به حال مرا نگه داشته ای البته تو می دانی که اگر تو مرا طلاق بدهی آن قدرها احمق نیستم که سر دو روز خودم را خراب و نفله کنم و به علاوه این موضوعی نیست که تنها برای من اتفاق افتاده باشد و گذشته از همه ی اینها من می توانم از بازوی خودم کار کنم و احتیاجاتم را رفع نمایم و معنی ندارد که فاسد و خراب بشوم با این همه هیچ وقت نمی خواهم از تو جدا بشوم و اغلب گوشه و کنایه های تو را مثل پارسال با کمال خونسردی تحمل می کنم و فقط خاطره ی تلخش در روح و قلبم باقی می ماند پرویز با من قهر نکن چون اگر هم خطایی کرده باشم تقصیر خودم نیست من نمی توانم برای تو بگویم که چه قدر آدم بیچاره ای هستم من می دانم که شعر و هنر برایم خوشبختی نیاورد همچنان که برای هیچ کس نیاورده ولی من باز هم با تمام قوا آن را طلب می کنم و وقتی می بینم که از آنچه که می طلبم دور هستم و مرا محدود کرده ای دنیا در نظرم تاریک می شود و از زندگی بیزار می شوم من تو را دوست دارم حالا تو می خواهی مرا طلاق بده می خواهی هم نده این را بدان که تو تنها مرد زندگی من هستی و همیشه در هر حال خواهی بود . تو را می بوسم فروغ
Photo: ‎نامه های فروغ به پرویز شاپور ( در زندگی مشترک )

نامه ی شماره هفت

پرویز عزیم نزدیک یک هفته است که برایم نامه ننوشته ای نمی دانم علتش چیست بیشتر فکر می کنم که با من قهر کرده ای ولی باز هم نمی دانم به چه دلیل چون من کاری بر خلاف میل تو انجام نداده ام پرویز امیدوارم در هر حال که هستی و هر نظری که نسبت به من داری فراموش نکنی که من همیشه تو را با تمام روح وقلبم دوست داشته ام و هیچ وقت به فکرم نرسیده است که جز تو می توان دیگری را هم دوست داشت پرویز نمی دانم راجع به من چه طور فکر خواهی کرد زندگی من مغشوش و در هم و ناراحت شده و من هیچ نمی دانم چه کار کنم اول فکر می کردم که علت نامه ننوشتن این است که خودت می خواهی بیایی و لی حالا دیگر این امید را ندارم چون مدتی نزدیک به یک هفته گذشته و باز هم از تو خبری ندارم البته تو حق داری از من قهر باشی حتی حق داری مرا طلاق بدهی یادم می آید پارسال یک دفعه جلوی خسرو و خانمت به من گفتی « هر کسی دیگر به جای من بود تا به حال تو را طلاق داده بود » هیچ وقت خاطره ی این حرف و اثر تلخی که روی من گذاشت از قلبم محو نمی شود حتما همان طور که تو تشخیص داده ای من لیاقت تو را ندارم و من نمیتوانم تو را در زندگی خوشبخت کنم و تو خیلی آدم صبور و با گذشتی هستی که تا به حال مرا نگه داشته ای البته تو می دانی که اگر تو مرا طلاق بدهی آن قدرها احمق نیستم که سر دو روز خودم را خراب و نفله کنم و به علاوه این موضوعی نیست که تنها برای من اتفاق افتاده باشد و گذشته از همه ی اینها من می توانم از بازوی خودم کار کنم و احتیاجاتم را رفع نمایم و معنی ندارد که فاسد و خراب بشوم با این همه هیچ وقت نمی خواهم از تو جدا بشوم و اغلب گوشه و کنایه های تو را مثل پارسال با کمال خونسردی تحمل می کنم و فقط خاطره ی تلخش در روح و قلبم باقی می ماند پرویز با من قهر نکن چون اگر هم خطایی کرده باشم تقصیر خودم نیست من نمی توانم برای تو بگویم که چه قدر آدم بیچاره ای هستم من می دانم که شعر و هنر برایم خوشبختی نیاورد همچنان که برای هیچ کس نیاورده ولی من باز هم با تمام قوا آن را طلب می کنم و وقتی می بینم که از آنچه که می طلبم دور هستم و مرا محدود کرده ای دنیا در نظرم تاریک می شود و از زندگی بیزار می شوم من تو را دوست دارم حالا تو می خواهی مرا طلاق بده می خواهی هم نده این را بدان که تو تنها مرد زندگی من هستی و همیشه در هر حال خواهی بود . تو را می بوسم فروغ‎

نامه های فروغ به پرویز شاپور ( در زندگی مشترک ) 6

نامه های فروغ به پرویز شاپور ( در زندگی مشترک )


نامه ی شماره شش

پرویز امروز نامه ی تو رسید امیدوارم حالت خوب باشد حال من هم همان طور که خودت تشخیص داد ه ای در اثر گردش های متعدد سر پل لاله زار و اسلامبول و نادری بسیار خوب است و اگر رفقای تو آن قدر شعور داشتند حتما این را هم به تو اطلاع می دادند نمی دانم منظورت از نوشتن این نامه چیست من نمی خواهم دروغ بگویم و اصراری هم ندارم که تو حرفهایم را باور کنی البته جایی که رفقایت این قدر اطلاعات مختلف و گران بها به تو داده اند دیگر من چه بنویسم که باور کنی ولی همان طور که بارها گفته ام باز هم میگویم که برخلاف تصور تو من اصلا اهل این صحبت ها نیستم اگر تو نخواهی باور کنی خودم می دانم و ایمان دارم که هیچ یک از این صبحت ها صحیح نیست . من خیلی میل دارم آن آقایی را که مرا سر پل به اتفاق پوران دیده ملاقا ت کنم و توی صورت او تف بیندازم برای این که من از وقتی که به تهران آمده ام خواهرم را سه دفعه دیدم که دو دفعه اش به خانه ی آنها رفتم و یک دفعه او به خانه ی مامان آمد و الان هم نزدیک دو هفته است که آنها به میگون رفته اند و خدا مرا نبخشد اگر من سر پل رفته باشم من نمی خواهم قسم بخورم ولی به مرگ کامی من حالا نزدیک سه سال است که اصلا سر پل را ندیده ام چه برسد به این که بخواهم در آنجا گردش کنم اما راجع به گردش من در اسلامبول به اتفاق جوانی که به نظر شما آن هم بی تردید فریدون آمده گمان نمی کنم کار خلاف شرعی انجام داده باشم البته من هم بشرم و وقتی از شهرستان دوری آمدم حتما برای خرید و تماشا به اسلامبول و لاله زار و نادری خواهم رفت ولی نه هرروز بلکه مواقعی پیش آمده تا به حال می توانم بگویم که 5 مرتبه رفته ام آن هم سه دفعه به خاطر و به تقاضای خانمت و دو دفعه برای خرید لباس که می خواستم به عروسی ایرج بروم و اما آقایانی که مرا دیده اند وهمین طور آقای مهندس من در یک روز که خیابان بودم در سر خیابان نادری تا آخر نادری به قدر یک دوجین آشنای اهوازی دیدم یعنی دکتر طاهری خانم معاضد برادر خانم دکتر اسدیان آقای جمالی سه چهار تا بچه مدرسه اهوازی پسر آقای پیشکار آقای مهندس نادری بعد خانمش برادر خانم معاضد خانم سرهنگ مقامه و خلاصه دو سه نفر دیگر که اسمشان یادم نیست و اگر بنا باشد هر کدام از این اشخاص به تو اطلاع بدهند که مرا دیده اند دلیل این نیست که هر کدام مرا در روز خاصی دیده اند بلکه همان طور که نوشتم ممکن است در عرض یک روز انسان اشخاص متعددی را ببیند و این که نوشته ای آنها لاله زار گرد هستند و ممکن نیست در حوالی خانه ی خودمان مرا دیده باشند آن هم هوش سرشار و اطمینان فوق العاده ی تو را نسبت به من نشان می دهد به علاوه من اصراری ندارم که خودم را به تو بچسبانم تو می توانی اگر از زندگی کردن با من ناراحت هستی خودت را راحت کنی من می دانم که سرنوشت من از اول با بدبختی توام بوده و حالا هم تقریبا می توانم بگویم که خودم رابرای استقبال از هر نوع حادثه ای آماده کرده ام و اما این که نوشته ای وقتی به تهران بیایی حوصله ی گردش کردن نداری آن هم میل توست من که خودم می دانم به گردش و سینما نرفته ام و خدای من هم می داند حالا تو باور نکن و مرا به گردش نبر شاید ندانی که من کنج خانه و فکر کردن را بیشتر از همه چیز دوست دارم و خیلی ممنون می شوم اگر تو مرا به گردش نبری و اجازه بدهی این یک ماهه را هم کنج اتاق بنشینم وفکر کنم نوشته ای که آیا غذایم را خودم می پزم یا نه البته من چنین تصمیمی داشتم ولی با مخالفت مادرت روبه رو شدم و به علاوه من 15 روز در تهران یک شاهی پول نداشتم چه طور می توانستم خودم خرید کنم و غذا بپزم البته وقتی تو آمدی خودم کار خودم را می کنم و غذا می پزم پرویز روی هم رفته از نامه ی تو این طور فهمیدم که به حرف رفقایت بیشتر از حرف من اهمیت می دهی البته هر کسی مسوول اعمال خودش می باشد و به افکار و عقاید خودش حکمفرمایی می کند زندگی من به حد کافی تلخ است و هیچ وقت تحقیراتی را که جلوی هر احمقی به من کرده ای و فحش هایی را که به من داده ای نمی توانم فراموش کنم و قلبم از درد و اندوه مالامال است دیگر سعی نکن که مرا بیشتر رنج بدهی شاید صلاح در این باشد که حرف های یکدیگر را باور کنیم نه حرف های مردم را چون مردم پشت سر من خیلی حرف ها می زنند البته من می دانم که تو همان طور که خودت بارها چه در تنهایی و چه جلوی اشخاص گفته ای زندگی کردن با مرا یک نوع گذشت و فداکاری می دانی و من حاضر نیستم تو را بیشتر از این با وجود کثیف و بی ارزش خودم ناراحت کنم هر وقت بخواهی و تصمیم بگیری من مثل یک سایه می روم و گم می شوم و تو دیگر هیچ وقت رنگ مرا نخواهی دید اما مواظب باش اشتباه نکنی و آنها که به دنبال طعمه می آیند و دست خالی بر می گردند افکارت را با دروغ های خودشان مغشوش نسازند من پاک می مانم و پاک مانده ام حالا تو و رفقایت هر چه می خواهند بگویند دیگر حرفی ندارم . فروغ
Photo: ‎نامه های فروغ به پرویز شاپور ( در زندگی مشترک ) 


نامه ی شماره شش

پرویز امروز نامه ی تو رسید امیدوارم حالت خوب باشد حال من هم همان طور که خودت تشخیص داد ه ای در اثر گردش های متعدد سر پل لاله زار و اسلامبول و نادری بسیار خوب است و اگر رفقای تو آن قدر شعور داشتند حتما این را هم به تو اطلاع می دادند نمی دانم منظورت از نوشتن این نامه چیست من نمی خواهم دروغ بگویم و اصراری هم ندارم که تو حرفهایم را باور کنی البته جایی که رفقایت این قدر اطلاعات مختلف و گران بها به تو داده اند دیگر من چه بنویسم که باور کنی ولی همان طور که بارها گفته ام باز هم میگویم که برخلاف تصور تو من اصلا اهل این صحبت ها نیستم اگر تو نخواهی باور کنی خودم می دانم و ایمان دارم که هیچ یک از این صبحت ها صحیح نیست . من خیلی میل دارم آن آقایی را که مرا سر پل به اتفاق پوران دیده ملاقا ت کنم و توی صورت او تف بیندازم برای این که من از وقتی که به تهران آمده ام خواهرم را سه دفعه دیدم که دو دفعه اش به خانه ی آنها رفتم و یک دفعه او به خانه ی مامان آمد و الان هم نزدیک دو هفته است که آنها به میگون رفته اند و خدا مرا نبخشد اگر من سر پل رفته باشم من نمی خواهم قسم بخورم ولی به مرگ کامی من حالا نزدیک سه سال است که اصلا سر پل را ندیده ام چه برسد به این که بخواهم در آنجا گردش کنم اما راجع به گردش من در اسلامبول به اتفاق جوانی که به نظر شما آن هم بی تردید فریدون آمده گمان نمی کنم کار خلاف شرعی انجام داده باشم البته من هم بشرم و وقتی از شهرستان دوری آمدم حتما برای خرید و تماشا به اسلامبول و لاله زار و نادری خواهم رفت ولی نه هرروز بلکه مواقعی پیش آمده تا به حال می توانم بگویم که 5 مرتبه رفته ام آن هم سه دفعه به خاطر و به تقاضای خانمت و دو دفعه برای خرید لباس که می خواستم به عروسی ایرج بروم و اما آقایانی که مرا دیده اند وهمین طور آقای مهندس من در یک روز که خیابان بودم در سر خیابان نادری تا آخر نادری به قدر یک دوجین آشنای اهوازی دیدم یعنی دکتر طاهری خانم معاضد برادر خانم دکتر اسدیان آقای جمالی سه چهار تا بچه مدرسه اهوازی پسر آقای پیشکار آقای مهندس نادری بعد خانمش برادر خانم معاضد خانم سرهنگ مقامه و خلاصه دو سه نفر دیگر که اسمشان یادم نیست و اگر بنا باشد هر کدام از این اشخاص به تو اطلاع بدهند که مرا دیده اند دلیل این نیست که هر کدام مرا در روز خاصی دیده اند بلکه همان طور که نوشتم ممکن است در عرض یک روز انسان اشخاص متعددی را ببیند و این که نوشته ای آنها لاله زار گرد هستند و ممکن نیست در حوالی خانه ی خودمان مرا دیده باشند آن هم هوش سرشار و اطمینان فوق العاده ی تو را نسبت به من نشان می دهد به علاوه من اصراری ندارم که خودم را به تو بچسبانم تو می توانی اگر از زندگی کردن با من ناراحت هستی خودت را راحت کنی من می دانم که سرنوشت من از اول با بدبختی توام بوده و حالا هم تقریبا می توانم بگویم که خودم رابرای استقبال از هر نوع حادثه ای آماده کرده ام و اما این که نوشته ای وقتی به تهران بیایی حوصله ی گردش کردن نداری آن هم میل توست من که خودم می دانم به گردش و سینما نرفته ام و خدای من هم می داند حالا تو باور نکن و مرا به گردش نبر شاید ندانی که من کنج خانه و فکر کردن را بیشتر از همه چیز دوست دارم و خیلی ممنون می شوم اگر تو مرا به گردش نبری و اجازه بدهی این یک ماهه را هم کنج اتاق بنشینم وفکر کنم نوشته ای که آیا غذایم را خودم می پزم یا نه البته من چنین تصمیمی داشتم ولی با مخالفت مادرت روبه رو شدم و به علاوه من 15 روز در تهران یک شاهی پول نداشتم چه طور می توانستم خودم خرید کنم و غذا بپزم البته وقتی تو آمدی خودم کار خودم را می کنم و غذا می پزم پرویز روی هم رفته از نامه ی تو این طور فهمیدم که به حرف رفقایت بیشتر از حرف من اهمیت می دهی البته هر کسی مسوول اعمال خودش می باشد و به افکار و عقاید خودش حکمفرمایی می کند زندگی من به حد کافی تلخ است و هیچ وقت تحقیراتی را که جلوی هر احمقی به من کرده ای و فحش هایی را که به من داده ای نمی توانم فراموش کنم و قلبم از درد و اندوه مالامال است دیگر سعی نکن که مرا بیشتر رنج بدهی شاید صلاح در این باشد که حرف های یکدیگر را باور کنیم نه حرف های مردم را چون مردم پشت سر من خیلی حرف ها می زنند البته من می دانم که تو همان طور که خودت بارها چه در تنهایی و چه جلوی اشخاص گفته ای زندگی کردن با مرا یک نوع گذشت و فداکاری می دانی و من حاضر نیستم تو را بیشتر از این با وجود کثیف و بی ارزش خودم ناراحت کنم هر وقت بخواهی و تصمیم بگیری من مثل یک سایه می روم و گم می شوم و تو دیگر هیچ وقت رنگ مرا نخواهی دید اما مواظب باش اشتباه نکنی و آنها که به دنبال طعمه می آیند و دست خالی بر می گردند افکارت را با دروغ های خودشان مغشوش نسازند من پاک می مانم و پاک مانده ام حالا تو و رفقایت هر چه می خواهند بگویند دیگر حرفی ندارم . فروغ‎