فروغ فرخ زاد| Forog Farrokhzad

کانون هواداران شادروان: فروغ فرخزاد

فروغ فرخ زاد| Forog Farrokhzad

کانون هواداران شادروان: فروغ فرخزاد

پاسخ به یک سوال

سلام عزیزان و یاران..... وقتتان بخیر


دوست عزیزی با نام Sahar پرسیده اند که در خارج از کشور چگونه میتوان به فیلم های فروغ فرخ زاد دست یافت؟


پاسخ: دوست گرامی ؛ بهترین راه همانست که قبلا" گفته ایم یعنی سایت قدرتمند یوتیوپ که همه فیلم های ساخته شده پیرامون فروغ شامل سرد سبز و جام جان و..... را در مجموعه اش دارد. لیکن سایت فوق امکان دانلود ندارد ولی ابزارهایی برای اینکار وجود دارد مثل: یوتیوپ دانلودر و یا realplayer که براحتی از سایت فوق دانلود کرده لذت ببرید....










فروغ فرخ زاد ، انسان مدرن ایرانی

انسان فروغ نه آن انسان کلی و سمبولیک نیما و اخوان ست ، نه انسان رمانتیک توللی و مشیری و نادرپور ، نه انسان اسطوره ای سپهری و نه آن شیرآهنکوه مرد شاملو که میدان خونین سرنوشت به پاشنه ی آشیل در می نوردد6. انسان فروغ ، انسانی عادی و ساده است که در میان کوچه و بازار می گردد و با تمام عیب و نقص ها و خوبی و بدی و سستی و کمال و زشتی و زیبایی اش انسان است »

-
نوشتن از فروغ فرخ زاد و درباره ی او نوشتن بسیار دشوار ست ، هم از این رو که تا به حال درباره ی او بسیار گفته اند و نوشته اند و هم این که فروغ شخصیتی ست که انسان در برابر اش به عجز می افتد ، به قول شاملو یکی از دلایل بزرگی شعر فروغ این ست که داوری درباره ی آن آسان نیست ، شعر او شکست ات می دهد1.

ادامه مطلب ...

و این منم.....زنی تنها

و این منم
زنی تنها
در آستانه ی فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین
و یأس ساده و غمناک اسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی.

زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
ساعت چهار بار نواخت
امروز روز اول دی ماه است
من راز فصلها را می دانم
و حرف لحظه ها را می فهمم
نجات دهنده در گور خفته است
و خاک ، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش

ادامه مطلب ...

بوسه

بوسه

در دو چشمش گناه می خندید
بر رخش نور ماه می خندید
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله یی بی پناه می خندید
شرمناک و پر از نیازی گنگ
با نگاهی که رنگ مستی داشت
در دو چشمش نگاه کردم و گفت
باید از عشق حاصلی برداشت
سایه یی روی سایه یی خم شد
در نهانگاه رازپرور شب
نفسی روی گونه یی لغزید
بوسه یی شعله زد میان دو لب
آخرین تصویر برجا مانده از شادروان : فروغ فرخ زاد

در برابر خدا

در برابر خدا

از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدا ی قادر بی همتا
یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه من بینی
این مایه گناه و تباهی را
دل نیست این دلی که به من دادی
در خون تپیده آه رهایش کن
یا خالی از هوی و هوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن
تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من صفای نخستین را
آه ای خدا چگونه ترا گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گویی امید جسم دگر دارم
از دیدگان روشن من بستان
شوق به سوی غیر دویدن را
لطفی کن ای خدا و بیاموزش
از برق چشم غیر رمیدن را
عشقی به من بده که مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
یاری به من بده که در او بینم
یک گوشه از صفای سرشت تو
یک شب ز لوح خاطر من بزدای
تصویر عشق و نقش فریبش را
خواهم به انتقام جفاکاری
در عشقش تازه فتح رقیبش را
آه ای خدا که دست توانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستی را
راضی مشو که بنده ناچیزی
عاصی شود بغیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بارد
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرابشنو
آه ای خدای قادر بی همتا