-
تنها غزل
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 21:07
روغ تنها غزل چون سنگها صدای مرا گوش می کنی سنگی و ناشنیده فراموش می کنی رگبار نوبهاری و خواب دریچه را از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی دست مرا که ساقه سبز نوازش است با برگ های مرده هم اغوش میکنی گمراه تر زروح شرابی و دیده را در شعله می نشانی و مدهوش می کنی ای ماهی طلائی مرداب خون من خوش باد مستیت که مرا نوش می کنی تو...
-
شعری از برادر در سوگ فروغ
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 21:06
شعری از فریدون فرخزاد به یاد خواهرش فروغ آغاز مرگ همیشه باز می کنم پنجره ای را به یک سویی و می گذارم تا نورها برخیزند روی ِ نهایت ِ زمین . صداهایی به سَبکی ِ ریشه های ِ آب تاج هایی از باد را روی ِ آغاز ِ شب می گذارند . درخت هایی رنگ رنگ ، نَمناک میوه هایِ سایه بَیان می کنند آغاز ِ مرگ را . بهار ِ دیرپا تابستان ِ دیرپا...
-
آیدین آغداشلو و فروغ
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 21:03
آیدین آغداشلو درباره فروغ فرخزاد فروغ اگر با کسی طرح دوستی می ریخت دوست بسیار خوبی بود. به پای او می ایستاد. محضر بسیار مطبوعی داشت. خیلی بامزه بود. می توانست هر کسی را که دوست نداشت دست بیندازد و بامزه هم این کار را می کرد. در دوستی تقریبا سنگ تمام می گذاشت و در مجموع همه خصلت های مردانه دوستی بین دو مرد را داشت. در...
-
شعری از پوران در سوگ فروغ
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 21:03
شعر «تمام شب» از پوران در سوگ فروغ در میان عمیق ترین تاریکی ها به دو چشم غمگینی می اندیشم و به پنجه هایی که خاک،خاک مهربان آن را می پوشاند تمام شب گذشته را در عکس ها می دیدم و صداها را از جرز ها می شنیدم جزیره ای دور را می دیدم که فرو رفته بود در مهی سیاه و پرنده سفیدی را که در مه فرو می رفت تمام شب صدای زجه مادرم را...
-
نگه دگر بسوی من
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:59
فروغ نگه دگر به سوی من چه میکنی؟ چو در بر رقیب من نشسته ای به حیرتم که بعد از آن فربیها تو هم پی فریب من نشسته ای به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا که جام خود به جام دیگری زدی چو فال حافظ آن میانه باز شد تو فال خود به نام دیگری زدی برو ... برو ... به سوی او مرا چه غم تو آفتابی ... او زمین ... من آسمان بر او بتاب ز آنکه من...
-
شب تیره و ره دراز
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:58
فروغ شب تیره و ره دراز و من حیران فانوس گرفته او به راه من بر شعله بی شکیب فانوسش وحشت زده می دود نگاه من بر ما چه گذشت ؟ کس چه میداند در بستر سبزه های تر دامان گویی که لبش به گردنم آویخت الماس هزار بوسه سوزان بر ما چه گذشت ؟ کس چه میداند من او شدم ... او خروش دریاها من بوته وحشی نیازی گرم او زمزمه نسیم صحراها من تشنه...
-
خاطرات پوران فرخزاد از فروغ
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:57
پوران : من و فروغ در کودکی نقطه مقابل یگدیگر بودیم ، من یک سال از فروغ بزرگتر بودم ، اما او بسیار پر حرکت و شیطان و نا آرام بود . عجیب آزارم می داد و یادم هست که یک روز چنان گازم گرفت که هنوز جای آن گاز بر تنم مانده است . تا 13 یا 14 سالگی ، تا سن بلوغ اصلا با یکدیگر نمی ساختیم و لحظه ای از سوء تفاهم ها و نزاعها آرام...
-
آسمان
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:56
فروغ: آسمان همچو صفحه دل من روشن از جلوه های مهتابست امشب از خواب خوش گریزانم که خیال تو خوشتر از خوابست خیره بر سایه های وحشی بید می خزم در سکوت بستر خویش باز دنبال نغمه ای دلخواه می نهم سر بروی دفتر خویش تن صدها ترانه میرقصد در بلور ظریف آوایم لذتی ناشناس و رویا رنگ می دود همچو خون به رگهایم آه ، گویی ز دخمه دل من...
-
شعری از طرف برادر به خواهرش(فروغ)
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:55
شعری از فریدون به یاد فروغ همیشه باز می کنم پنجره ای را به یک سویی و می گذارم تا نورها برخیزند روی نهایت زمین. صداهایی به سبکی ریشه های آب تاج هایی از باد را روی آغاز شب می گذارند. درخت هایی رنگ رنگ، نمناک میوه هایِ سایه بیان می کنند آغاز مرگ را. بهار دیرپا تابستان دیرپا گام به گام. و من همیشه بیگانه، جدا می کنم خود...
-
پشت صحنه خانه سیاه است
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:52
فروغ فرخزاد در پشتصحنه «خانه سیاه است» فیلم «خانه سیاه است» به کارگردانی فروغ فرخزاد و تهیه کنندگی ابراهیم گلستان در سال 1342 در پی دیدار فروغ فرخزاد از آسایشگاه جذامیان بابا داغی تبریز ساخته شد. این فیلم را می توان حاصل همکاری فروغ فرخزا د با ابراهیم گلستان در استودیو فیلم گلستان دانست. فیلم «خانه سیاه است» به...
-
پوران فرخزاد؛ تنها یادگار خاندان فرخزادها
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:51
پوران فرخزاد به حق نگاه دارنده نام فروغ و فریدون میباشد ،خواهری مهربان و عاشق یادگارخاندان فرخزاد ....
-
فروغ و خواهرش گلوریا
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:49
فروغ به همراه خواهرش زنده یاد گلوریا فرخ زاد
-
تو را میخواهم و...
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:47
تو را می خواهم و دانم که هرگز به کام دل در آغوشت نگیرم تویی آن آسمان صاف و روشن من این کنج قفس مرغی اسیرم ز پشت میله های سرد تیره نگاه حسرتم حیران به رویت در این فکرم که دستی پیش آید و من ناگه گشایم پر به سویت در این فکرم که در یک لحظه غفلت از این زندان خاموش پر بگیرم به چشم مرد زندانبان بخندم کنارت زندگی از سر بگیرم...
-
من دلم میخواهد...
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:44
من دلم می خواهد که به طغیانی تسلیم شوم من دلم می خواهد که ببارم از آن ابر بزرگ من دلم می خواهد که بگویم:نه نه نه نه «فروغ فرخزاد»
-
زیباترین شعر فروغ فرخ زاد را بنویسید
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:40
به نظر شما زیباترین شعر فروغ فرخــزاد کدام است؟ لطفا؛ پاسخ های خودتان را در قسمت نظرات بیان کنید. از میان بهترین ها به قید قرعه ۵ جلد دیوان اشعار زنده یاد فروغ فرخزاد اهدا خواهد شد.
-
شعر علی کوچیکه
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:33
علی کوچیکه علی بونه گیر نصف شب از خواب پرید چشماشو هی مالید با دس سه چار تا خمیازه کشید پا شد نشس چی دیده بود؟ علی کوچیکه علی بونه گیر نصف شب از خواب پرید چشماشو هی مالید با دس سه چار تا خمیازه کشید پا شد نشس چی دیده بود؟ چی دیده بود؟ خواب یه ماهی دیده بود یه ماهی انگار که یه کپه دو زاری انگار که یه طاقه حریر با حاشیه...
-
طراحی از چهره فروغ
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:30
تصویر فروغ فرخزاد اگر به خانهی من آمدی | برای من ای مهربان چراغ بیار منتشر شده به صورت کارت پستال توسط انتشارات سرزمین اهـورایی ( اهــورا کارت ) چاپ نخست: 1382 طراحی و نقاشی با فتوشاپ: مجید ضرغامی
-
خاطره عمران صلاحی از همسر فروغ
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:29
... من در سال 1345به هیات تحریریه روزنامه توفق پیوستم. در آنجا با انسانی والا آشنا شدم، با پرویز شاپور. اما نمیدانستم چه نسبتی با فروغ دارد. شاپور نظرم را در باره فروغ پرسید و من هم صادقانه گفتم و او هم خیلی خوشش آمد. بعد هم نظرم را در بار ه شاملو پرسید که گفتم او را نمیشناسم! شاپور در دیدار بعدی کتاب هوای تازه را...
-
عروسک های کوکی
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 13:30
میتوان همچون عروسک های کوکی بود/ با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید/ میتوان در جعبه ای ماهوت/ با تنی انباشته از کاه / سالها در لابلای تور و پولک خفت/ میتوان با هر فشار هرزه دستی/ بی سبب فریاد کرد و گفت/ " آه، من بسیار خوشبختم "
-
چرا توقف کنم؟ چرا
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 13:28
نهایت تمامی نیروها پیوستن است، پیوستن به اصل روشن خورشید و ریختن به شعور نور ... چرا توقف کنم؟ ... صدا، صدا، تنها صدا، صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن، صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک، صدای انعقاد نطفه ی معنی، و بسط ذهن مشترک عشق... چرا توقف کنم؟
-
آیا جوانی من خاک شد؟
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 13:27
آیا زنی که در کفن انتظار و عصمت خود خاک شد جوانی من بود؟ ... حس میکنم که وقت گذشته ست/ حس میکنم که "لحظه" سهم من از برگ های تاریخ است/ حس میکنم که میز فاصله ی کاذبی ست در میان گیسوان من و دست های این غریبه ی غمگین/ حرفی به من بزن/ آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را بتو می بخشد/ جز درک حس زنده بودن از تو چه...
-
نومیدی
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 13:27
تورا صدا کردم/ تمام هستی من / چو یک پیاله شیر/ میان دستم بود/ نگاه آبی ماه/ به شیشه ها میخورد/ ترانه ای غمناک/ چو دود بر میخاست/ ز شهر زنجره ها / چو دود میلغزید/ به روی پنجره ها/ تمام شب آنجا/ میان سینه من/ کسی ز نومیدی نفس نفس میزد ...
-
شرم شکوفه
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 13:26
من ز شرم شکوفه لبریزم یار من کیست، ای بهار سپید؟ گر نبوسد در این بهار مرا یار من نیست، ای بهار سپید
-
ای آهوان دشت ها
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 13:25
آهوان، ای آهوان دشتها / گاه اگر در معبر گلگشتها/ جویباری یافتید آواز خوان/ رو به استغنای دریاها روان / جاری از ابریشم جریان خویش / خفته بر گردونه طغیان خویش / یال اسب باد در چنگال او/ روح سرخ ماه در دنبال او / ران سبز ساقه ها را میگشود/ عطر بکر بوته ها را می ربود/ بر فرازش، در نگاه هر حباب / انعکاس بی دریغ آفتاب/ خواب...
-
از مرد وفا مجو
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 13:25
ای زن که دلی پر از صفا داری از مرد وفا مجو هرگز او معنی عشق را نمی داند راز دل خود به او مگو هرگز
-
بزرگ ترین آرزوی فروغ
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 13:24
" "فروغ" در مجموعه های "اسیر" و "دیوار" و "عصیان" چنانکه از نامشان پیداست نیز عصیانگر و سنت شکن است، و حتی قطعه ی "گناه" نیز دارای اهمیت و ویژه ی خویش است. در این قطعه و قطعه های شبیه آن باز "فروغ" با زبانی ساده و با شعری که هنوز در مرحله ی ابتدائی است،...
-
ریسمان عدالت
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 13:21
وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود/و در تمام شهر/ قلب چراغهای مرا تکه تکه می کردند./وقتی که چشمهای کودکانه عشق مرا/ با دستمال تیره قانون می بستند/ و از شقیقه های مضطرب آرزوی من / فواره های خون به بیرون می پاشید /وقتی که زندگی من دیگر/چیزی نبود، هیچ چیز، به جز تیک تاک ساعت دیواری /دریافتم که باید. باید....
-
تنهاتر از یک برگ
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 13:20
تنها تر از یک برگ/ با بار شادیهای مهجورم/ در آبهای سبز تابستان/ آرام میرانم/ تا سرزمین مرگ/ تا ساحل غمهای پائیزی/ در سایه ای خود را رها کردم/ در سایهٔ بی اعتبارعشق/ در سایهٔ فرّار خوشبختی/ در سایهٔ نا پایداریها / شبها که میچرخد نسیمی گیج/ در آسمان کوته دل تنگ/ شبها که میپیچد مهی خونین/ در کوچه های آبی رگها / شبها که...
-
ما بی چراغ براه افتادیم
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 13:20
ما هرچه را که باید/ از دست داده باشیم، از دست داده ایم/ ما بی چراغ به راه افتادیم/ و ماه، ماه، ماده ی مهربان، همیشه در آنجا بود/ در خاطرات کودکانه ی یک پشت بام کاهگلی/ و بر فراز کشتزارهای جوانی که از هجوم ملخ ها میترسیدند/ چقدر باید پرداخت؟...
-
سلامی دوباره خواهم داد
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 13:19
میآیم ، میآیم ، میآیم / با گیسویم : ادامهٔ بوهای زیر خاک / با چشمهام : تجربه های غلیظ تاریکی / با بوته ها که چیده ام از بیشه های آنسوی دیوار/ میآیم ، میآیم ، میآیم / و آستانه پر از عشق میشود / و من در آستانه به آنها که دوست میدارند / و دختری که هنوز آنجا، / در آستانهٔ پرعشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد